آریساآریسا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

❤آریسا فرشته کوچولوی عمه❤

آریسا جون و گوشه ای از روزمرگیهاش :)

  زمانی که من مشهد بودم این عکسارو با موبایل ازت گرفتم عزیزم...یکی از کارات که تو طول روز هی تکرار میشد همین بود که کتاباتو همرو بریزی بیرون نگاهشون کنی و.... آریسا گرم مطالعه اینجام مثل همیشه درحال گردگیری بودی عزیزم عاشق اینکاری ع مه همیشه همین طوری با فشــــــــــار بغلت میکنه میبوستت عزیزدلم و شمام هیچی نمیگی  اومدم اشپزخونه بااین صحنه مواجه شدم ...این فقط یکی از صدتا صحنه هایی که مامان گلبرگت در روز باهاش مواجه میشه قربونت برم من...تازه دستاتو تندتند میزنی رو سینت یعنی من اینکارو کردم افتخارم میکنی عزیزم و اما این عکس که خیلی دوس داش...
28 بهمن 1391

♥♥ ♥♥ ♥♥

این عکساتو خیلی خیلی دوست دارم حیفم اومد نذارمشون ...اخه مال خیلی وقت پیش و من تنبلی کردمو نذاشته بودمشون ...کلی مشهد کنارت بودمو ازت عکس نگرفتم البته دوربینم نداشتم این دفعه که مشهد بودم واسه یه هفته وااااای دیگه اریسا شیطونی رو به حدی رسونده بود که خدا میدونه...یعنی شده یه دخمل نترس که همه جای خونرو بهم میریزه و واقعا غیر قابل کنترل شده عزیزم.... یه لحظه ازش غافل میشدیم میدیدیم کل اتاقو کشوهارو ریخته وسط خونه حالا این پایین یه نمونشو واستون میذارم ولی این فقط یه نمونه خیلی کوچیک از کاراشه ... ولی با این همه شیطونی شیریــــــــــــن ترینی عمه جــــــــــــــــون تو این عکس خانوم دستاشو گذاشت رو پاهاش داره نانای میکن...
19 بهمن 1391

چندتا خبر...

سلام به دوستای گلم  خبر این که ...امتحانای عمه بلاخره با وجود تموم سختی هاش تموم شد و امروز بلافاصله بعد امتحان همچین بـــلافاصله اومد  مشهد پیش آریسا وخبرمهمتر اینکه پای بابای آریسا جون شکسته و تو گچ ...داداش بیچاااارم آریسا جونمم سرما خورده عزیزدلم باز وزن کم کرد ..صداشم دورگه شده ...به آریسا میگیم بابایی چه طوری راه میره خیلی بامزه میپره بهش میگیم خودتو لوس کن یه طرف صورتشو میچسبونه به شونش عزیزدلم... چندتا عکس خوشمل از شیطنت کاریهای آریسا خوشگلم که نذاشته بودم ...   آخه اونجا چکار میکنی عمه جون ... این قسمت خونه هم جز پاتوق آریسا بوده مامان گلبرگش هرچی تو خونه گم میشه اینجا پیدا می کنه :) ...
5 بهمن 1391
1